این خاطره ی واسه سه ماه پیشه.اوایل بهمن بودداداش فرهاد اون روزا خیلی حال و حوصله نداشت. زیاد حرف نمیزد و بیشتر تو خودش بود هر چی هم که ازش می پرسیدم چی شده هیچی نمیگفتهمش می گفت خوبمچیزی نیست. بداخلاق نبود اصن فقط کم حرف شده بودمن و فرهاد خیلی با هم راحتیم و خیلی با هم شوخی میکنیمفرهاد خیلی وقتا حرفاشو به من میگهمنم همینطوراصن نمیفهمیدم چشه.ناراحت بود و منم خیلی ناراحت بودم از ناراحتیش. اشتباه فرهاد-قسمت سوم
اشتباه فرهاد-قسمت دوم
اشتباه فرهاد -قسمت اول
خیلی ,فرهاد ,هم ,حرف ,اصن ,منم ,فرهاد خیلی ,با هم ,خیلی با ,هم راحتیم ,راحتیم و
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت